معنی فارسی plounce

B1

پرش یا نشستن ناگهانی و با انرژی به روی چیزی.

To jump or to pounce energetically onto something; typically used in reference to animals.

example
معنی(example):

گربه بر روی اسباب بازی 'پلونس' می‌کند اگر آن را روی زمین بگذاری.

مثال:

The cat will plounce on the toy if you leave it on the floor.

معنی(example):

او به روی مبل 'پلونس' کرد تا کمی بخوابد.

مثال:

He plounced onto the couch to take a nap.

معنی فارسی کلمه plounce

: معنی plounce به فارسی

پرش یا نشستن ناگهانی و با انرژی به روی چیزی.