معنی فارسی plumpened

B1

پُر شده، به حالت متورم یا چاق درآمده، معمولاً به جسم یا چیزی اطلاق می‌شود که چاق یا گرد شده باشد.

To become plumper; to increase in fullness or roundness.

example
معنی(example):

گربه‌کوچک پس از خوب تغذیه شدن پُر شده است.

مثال:

The kitten has plumpened after being fed well.

معنی(example):

گونه‌های او به خاطر رژیم غذایی سالم پُر شده است.

مثال:

His cheeks have plumpened from the healthy diet.

معنی فارسی کلمه plumpened

: معنی plumpened به فارسی

پُر شده، به حالت متورم یا چاق درآمده، معمولاً به جسم یا چیزی اطلاق می‌شود که چاق یا گرد شده باشد.