معنی فارسی plushily

B1

به صورت نرم و مجلل، به شکلی که آرامش و راحتی را امکان‌پذیر کند.

In a manner that is luxurious or comfortable; providing ample softness.

example
معنی(example):

او در یک آپارتمان مجلل به طور راحت زندگی می‌کرد.

مثال:

He lived plushily in a luxurious apartment.

معنی(example):

هتل خدماتی را که به مهمانانش به‌طرز مجلل ارائه می‌دهد، فراهم کرد.

مثال:

The hotel provided services that catered to its guests plushily.

معنی فارسی کلمه plushily

: معنی plushily به فارسی

به صورت نرم و مجلل، به شکلی که آرامش و راحتی را امکان‌پذیر کند.