معنی فارسی plushly
B1به طور نرم و راحت؛ به نحوی که حس دلپذیری را القا کند.
In a manner that is soft and luxurious.
- ADVERB
example
معنی(example):
مبل به طرز نرمی پوشانده شده بود که نشستن بر روی آن دلپذیر بود.
مثال:
The couch was plushly upholstered, making it a pleasure to sit on.
معنی(example):
او اتاقش را به شکلی نرم و راحت تزئین کرد تا جوی صمیمی ایجاد کند.
مثال:
She decorated her room plushly to create a cozy atmosphere.
معنی فارسی کلمه plushly
:
به طور نرم و راحت؛ به نحوی که حس دلپذیری را القا کند.