معنی فارسی pointedness
B1حالتی از علامتگذاری یا حالت تند و تیز، بهویژه در اشاره به انتقادات یا نظرات.
The quality of being sharp or directed in form or manner.
- NOUN
example
معنی(example):
زاویهدار بودن تیرها آنها را برای شکار مؤثرتر میسازد.
مثال:
The pointedness of the arrows made them more effective for hunting.
معنی(example):
زاویهدار بودن سخنان او در طول بحث مشهود بود.
مثال:
The pointedness of his remarks was evident during the discussion.
معنی فارسی کلمه pointedness
:
حالتی از علامتگذاری یا حالت تند و تیز، بهویژه در اشاره به انتقادات یا نظرات.