معنی فارسی policing
B2پلیس‌گذاری به مجموعه‌ای از اقدامات و استراتژی‌هایی اشاره دارد که به منظور حفظ نظم، ارائه امنیت و اجرای قوانین در جوامع اجرا می‌شود.
The act of enforcing laws and maintaining public order.
- verb
- noun
verb
معنی(verb):
To enforce the law and keep order among (a group).
مثال:
Extra security was hired to police the crowd at the big game.
معنی(verb):
To clean up an area.
معنی(verb):
To enforce norms or standards upon.
مثال:
to police a person's identity
noun
معنی(noun):
Monitoring or regulation
معنی(noun):
Patrolling by the police
معنی(noun):
Maintenance of public order
example
معنی(example):
پلیس وظیفه حفظ نظم در جامعه را دارد.
مثال:
Policing helps maintain order in society.
معنی(example):
پلیس مؤثر می‌تواند میزان جرم را کاهش دهد.
مثال:
Effective policing can reduce crime rates.
معنی فارسی کلمه policing
:
پلیس‌گذاری به مجموعه‌ای از اقدامات و استراتژی‌هایی اشاره دارد که به منظور حفظ نظم، ارائه امنیت و اجرای قوانین در جوامع اجرا می‌شود.
