معنی فارسی poutingly
B1به طرز ناراحت یا عبوس صحبت کردن یا رفتار کردن.
In a manner that expresses sulkiness or displeasure.
- ADVERB
example
معنی(example):
او زمانی که به خواستهاش نرسید، با حالتی پوتی صحبت کرد.
مثال:
She spoke poutingly when she didn't get her way.
معنی(example):
او بعد از باختن بازی، به طور پوتی به چهره خود فشار داد.
مثال:
He pouted poutingly after losing the game.
معنی فارسی کلمه poutingly
:
به طرز ناراحت یا عبوس صحبت کردن یا رفتار کردن.