معنی فارسی praiseless
B1عدم دریافت تحسین یا ستایش.
Not deserving or receiving praise.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او پس از اتمام پروژه سخت، احساس بیتحسینی کرد.
مثال:
He felt praiseless after completing the tough project.
معنی(example):
با وجود تلاشهایش، او در دستاوردهایش بیتحسین باقی ماند.
مثال:
Despite her efforts, she remained praiseless in her achievements.
معنی فارسی کلمه praiseless
:
عدم دریافت تحسین یا ستایش.