معنی فارسی praiseproof

B1

عدم تاثیری بر کار یا قضاوت شخص از طریق تحسین.

Not affected by praise; able to disregard compliments.

example
معنی(example):

طبیعت ضد تحسین منتقد او را بی‌طرف نگه می‌داشت.

مثال:

The praiseproof nature of the critic kept him unbiased.

معنی(example):

عاری از تحسین بودن به او اجازه می‌داد که بر کارش تمرکز کند.

مثال:

Being praiseproof allowed her to remain focused on her work.

معنی فارسی کلمه praiseproof

: معنی praiseproof به فارسی

عدم تاثیری بر کار یا قضاوت شخص از طریق تحسین.