معنی فارسی pratingly
B1به معنای صحبت کردن به طور بیمورد و بیفایده است.
In a manner that involves idle or foolish chatter.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور پرحرف درباره برنامههای تعطیلاتش صحبت کرد.
مثال:
She spoke pratingly about her vacation plans.
معنی(example):
او به طور پرحرف درباره مسایل بیاهمیت تمایل دارد.
مثال:
He tends to prate pratingly about trivial matters.
معنی فارسی کلمه pratingly
:
به معنای صحبت کردن به طور بیمورد و بیفایده است.