معنی فارسی precognized

B2

پیش‌بینی یا آگاهی یافتن از چیزی که قبلاً اتفاق افتاده است.

To have perceived or known something in advance.

example
معنی(example):

او فاجعه را قبل از وقوع پیش‌بینی کرد.

مثال:

He precognized the disaster before it struck.

معنی(example):

جزئیاتی که او پیش‌بینی کرده بود بعداً تأیید شد.

مثال:

The details she precognized were later confirmed.

معنی فارسی کلمه precognized

: معنی precognized به فارسی

پیش‌بینی یا آگاهی یافتن از چیزی که قبلاً اتفاق افتاده است.