معنی فارسی precommuned

B1

پیش‌اجتماع کردن، قبل از اقدام به یک موضوع خاص، گرد هم آمدن برای تبادل نظر.

Having gathered in advance to discuss a specific topic.

example
معنی(example):

آنها از قبل در مورد تغییرات پیش‌اجتماع کرده بودند.

مثال:

They had precommuned about the changes beforehand.

معنی(example):

ما برای روشن کردن اهداف‌مان پیش‌اجتماع کردیم.

مثال:

We precommuned to clarify our objectives.

معنی فارسی کلمه precommuned

: معنی precommuned به فارسی

پیش‌اجتماع کردن، قبل از اقدام به یک موضوع خاص، گرد هم آمدن برای تبادل نظر.