معنی فارسی precontemporaneous
B1به وقایع یا فرهنگهایی اشاره دارد که همزمان با یکدیگر نیستند اما به نوعی با هم مرتبط هستند.
Existing or occurring before the same time; not contemporary.
- OTHER
example
معنی(example):
این دو جامعه از لحاظ توسعه پیشهمزمان بودند.
مثال:
The two societies were precontemporaneous regarding their development.
معنی(example):
مورخان فرهنگهای پیشهمزمان را برای درک تأثیراتشان مطالعه میکنند.
مثال:
Historians study precontemporaneous cultures to understand their influences.
معنی فارسی کلمه precontemporaneous
:
به وقایع یا فرهنگهایی اشاره دارد که همزمان با یکدیگر نیستند اما به نوعی با هم مرتبط هستند.