معنی فارسی precontemporaneously
B1به طور همزمان با هم وجود ندارند اما در زمانهای مشابه تأثیرات متقابل دارند.
In a manner that existed before the same time.
- OTHER
example
معنی(example):
این دو جنبش به طور پیشهمزمان رخ دادند و بر هم تأثیر گذاشتند.
مثال:
The two movements occurred precontemporaneously, influencing each other.
معنی(example):
آنها به طور پیشهمزمان تأسیس شدند و ایدههای زیادی را به اشتراک گذاشتند.
مثال:
They were established precontemporaneously, sharing many ideas.
معنی فارسی کلمه precontemporaneously
:
به طور همزمان با هم وجود ندارند اما در زمانهای مشابه تأثیرات متقابل دارند.