معنی فارسی prediscernment
C1قابلیت درک پیشین و تشخیص رویدادها یا وضعیتها قبل از وقوع آنها.
The ability to foresee or discern something beforehand.
- NOUN
example
معنی(example):
قابلیت پیشاپیش درک او به او اجازه داد تا به خوبی از پس این وضعیت برآید.
مثال:
His prediscernment allowed him to navigate the situation effectively.
معنی(example):
توسعه درک پیشین میتواند به تصمیمگیری بهتر منجر شود.
مثال:
Developing prediscernment can lead to better decision-making.
معنی فارسی کلمه prediscernment
:
قابلیت درک پیشین و تشخیص رویدادها یا وضعیتها قبل از وقوع آنها.