معنی فارسی predisorderly
B1به حالتی اشاره دارد که شخص دارای عادتها یا ویژگیهایی است که باعث بروز اختلال میشود.
Characterized by a tendency towards disorder.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
عادات اختلال پیشینی او بر عملکرد کاریاش تأثیر گذاشت.
مثال:
His predisorderly habits affected his work performance.
معنی(example):
اختلال پیشینی بودن ممکن است گاهی به هرج و مرج منجر شود.
مثال:
Being predisorderly can sometimes lead to chaos.
معنی فارسی کلمه predisorderly
:
به حالتی اشاره دارد که شخص دارای عادتها یا ویژگیهایی است که باعث بروز اختلال میشود.