معنی فارسی preenforced

B1

اجرا پیش از زمان مقرر، به‌ویژه برای تضمین رعایت قوانین یا سیاست‌ها.

The act of enforcing something before its official implementation.

example
معنی(example):

قانون به‌منظور تضمین رعایت قبل از اجرا شد.

مثال:

The law was preenforced to ensure compliance.

معنی(example):

سیاست قبل از اجرا، به‌منظور پیش‌گیری از مشکلات، وضع شد.

مثال:

The policy was preenforced before it went into effect.

معنی فارسی کلمه preenforced

: معنی preenforced به فارسی

اجرا پیش از زمان مقرر، به‌ویژه برای تضمین رعایت قوانین یا سیاست‌ها.