معنی فارسی preimpose

B1

اعمال فشار یا تحمیل چیزی قبل از موعد مقرر یا بدون توافق طرفین.

To impose something beforehand or without mutual agreement.

example
معنی(example):

آنها تصمیم گرفتند برخی مقررات را بر صنعت پیشاپیش تحمیل کنند.

مثال:

They decided to preimpose certain regulations on the industry.

معنی(example):

ما نباید باورهای خود را پیشاپیش بر دیگران تحمیل کنیم.

مثال:

We should not preimpose our beliefs on others.

معنی فارسی کلمه preimpose

: معنی preimpose به فارسی

اعمال فشار یا تحمیل چیزی قبل از موعد مقرر یا بدون توافق طرفین.