معنی فارسی preimposing
B1توصیف حالتی که در آن فشار یا تحمیلی به یک روند یا وضعیت اعمال میشود.
Describing a condition of enforcing or imposing rules or structures.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت تحمیلی پروژه دستورالعملهای سختگیرانهای را تعیین کرد.
مثال:
The preimposing nature of the project set strict guidelines.
معنی(example):
سیاستهای تحمیلی در تمام بخشها اعمال شد.
مثال:
The preimposing policies were enforced across all departments.
معنی فارسی کلمه preimposing
:
توصیف حالتی که در آن فشار یا تحمیلی به یک روند یا وضعیت اعمال میشود.