معنی فارسی presentiveness

B2

کیفیت یا ویژگی ارائه دادن حالت حاضر و زنده در یک مفهوم هنری یا بیانی.

The quality of being present or offering a sense of immediacy.

example
معنی(example):

حاضرکنندگی هنر او موجب شد که احساس زنده بودن کند.

مثال:

The presentiveness of her art made it feel alive.

معنی(example):

منتقدان حاضرکنندگی اجرای او را ستودند.

مثال:

Critics praised the presentiveness of his performance.

معنی فارسی کلمه presentiveness

: معنی presentiveness به فارسی

کیفیت یا ویژگی ارائه دادن حالت حاضر و زنده در یک مفهوم هنری یا بیانی.