معنی فارسی pretexted
B2توجیه کردن یا بهانه آوردن کردن برای چیزی که ممکن است صحیح نباشد.
The act of presenting a false reason or excuse.
- VERB
example
معنی(example):
او غیبت خود را با یک بحران خانواده توجیه کرد.
مثال:
He pretexted his leave of absence with a family emergency.
معنی(example):
آنها درخواست خود را برای جلوگیری از درگیری توجیه کردند.
مثال:
They pretexted their request to avoid confrontation.
معنی فارسی کلمه pretexted
:
توجیه کردن یا بهانه آوردن کردن برای چیزی که ممکن است صحیح نباشد.