معنی فارسی prismatically

B1

به طور پریزمایی، به طریقی که ویژگی‌های رنگین یا شکست نور را نشان دهد.

In a manner relating to or resembling a prism.

example
معنی(example):

نور به طور پریزمایی از طریق شیشه پراکنده شد.

مثال:

The light was dispersed prismatically through the glass.

معنی(example):

توضیح او به طور پریزمایی روشن و رنگارنگ بود.

مثال:

His explanation was prismatically clear and colorful.

معنی فارسی کلمه prismatically

: معنی prismatically به فارسی

به طور پریزمایی، به طریقی که ویژگی‌های رنگین یا شکست نور را نشان دهد.