معنی فارسی probationist

B1

فردی که در دوره معلقیت است و تحت نظارت قرار دارد.

A person who is on probation.

example
معنی(example):

یک فرد معوقی کسی است که در حال حاضر تحت نظارت است.

مثال:

A probationist is someone who is currently on probation.

معنی(example):

به عنوان یک فرد معوقی، او باید به نیازهای خاصی پاسخ می‌داد.

مثال:

As a probationist, she had to meet certain requirements.

معنی فارسی کلمه probationist

: معنی probationist به فارسی

فردی که در دوره معلقیت است و تحت نظارت قرار دارد.