معنی فارسی projectively
B1به طرز پروژهای، مرتبط با تفکر درازمدت یا پیش بینی.
In a manner that relates to projecting or anticipating future outcomes.
- ADVERB
example
معنی(example):
او نتایج را به طور پروژهای تحلیل کرد و تأثیرات بلندمدت را در نظر گرفت.
مثال:
She analyzed the results projectively, considering the long-term implications.
معنی(example):
تیم به طور پروژهای کار کرد تا برای چالشهای آینده برنامهریزی کند.
مثال:
The team worked projectively to plan for future challenges.
معنی فارسی کلمه projectively
:
به طرز پروژهای، مرتبط با تفکر درازمدت یا پیش بینی.