معنی فارسی projectingly
B1به شکلی که نشان دهد یا به جلو بیاورد، به ویژه در هنر یا تحلیل.
In a manner that emphasizes projection or forward movement.
- ADVERB
example
معنی(example):
هنرمند به طور پروژهای نقاشی کرد و احساسی از عمق ایجاد کرد.
مثال:
The artist painted projectingly, creating a sense of depth.
معنی(example):
او دادهها را به طور پروژهای تحلیل کرد و روندهای مهمی را نشان داد.
مثال:
He analyzed the data projectingly, revealing important trends.
معنی فارسی کلمه projectingly
:
به شکلی که نشان دهد یا به جلو بیاورد، به ویژه در هنر یا تحلیل.