معنی فارسی proportionably
B1به طور متناسب، به میزانی که بتواند با دیگر مقادیر در ارتباط باشد.
In a manner that corresponds in amount to another amount; proportionally.
- ADVERB
example
معنی(example):
هزینهها به طور متناسب با افزایش قیمتها افزایش یافت.
مثال:
The expenses increased proportionably with the rise in prices.
معنی(example):
اگر فروش افزایش یابد، سودها به طور متناسب افزایش خواهند یافت.
مثال:
The profits will grow proportionably if sales increase.
معنی فارسی کلمه proportionably
:
به طور متناسب، به میزانی که بتواند با دیگر مقادیر در ارتباط باشد.