معنی فارسی proportionated
B1تناسب داده شده، به حالتی که متناسب با فضای موجود تنظیم شده است.
Adjusted or modified in proportion to certain factors.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این پروژه برای جا دادن در فضاهای موجود تناسب داده شده بود.
مثال:
The project was proportionated to fit the available space.
معنی(example):
بخشها برای دید بهتر تناسب داده شده بودند.
مثال:
The sections were proportionated for optimal viewing.
معنی فارسی کلمه proportionated
:
تناسب داده شده، به حالتی که متناسب با فضای موجود تنظیم شده است.