معنی فارسی prosaically
B2به صورت عادی و غیر شاعرانه، به گونهای که قابل فهم و واضح باشد.
In a manner that is straightforward and mundane, lacking imaginative description.
- ADVERB
example
معنی(example):
او ایده را به صورت پروزیکال توضیح داد و درک آن را آسان کرد.
مثال:
He explained the idea prosaically, making it easy to understand.
معنی(example):
گزارش به صورت پروزیکال نوشته شده بود و بر روی حقایق متمرکز شده بود.
مثال:
The report was written prosaically, focusing on the facts.
معنی فارسی کلمه prosaically
:
به صورت عادی و غیر شاعرانه، به گونهای که قابل فهم و واضح باشد.