معنی فارسی proscriptional
B2مربوط به ممنوعیت، دارای ویژگیهای مربوط به منع و محدود کردن.
Relating to or characterized by prohibition.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اقدامات ممنوعیت برای اطمینان از ایمنی اجرا شد.
مثال:
The proscriptional measures were implemented to ensure safety.
معنی(example):
تعدادی از راهنماهای ممنوعیتی برای جلوگیری از فعالیتهای غیرقانونی وجود دارد.
مثال:
Many proscriptional guidelines exist to prevent illegal activities.
معنی فارسی کلمه proscriptional
:
مربوط به ممنوعیت، دارای ویژگیهای مربوط به منع و محدود کردن.