معنی فارسی protractedness
B1طولانی بودن یا کشیدگی در زمان، به ویژه نسبت به وضعیتی که به سرعت رخ دهد.
The quality of being prolonged in time; the state of being extended.
- NOUN
example
معنی(example):
طولانیمدت بودن مذاکرات باعث ایجاد ناامیدی شد.
مثال:
The protractedness of the negotiation caused frustration.
معنی(example):
به دلیل طولانیمدت بودن انتظار، بسیاری زودتر از رویداد خارج شدند.
مثال:
Due to the protractedness of the wait, many left the event early.
معنی فارسی کلمه protractedness
:
طولانی بودن یا کشیدگی در زمان، به ویژه نسبت به وضعیتی که به سرعت رخ دهد.