معنی فارسی prussianized
B2پرسیادی شدن، فرایند تغییر فرهنگ یا ساختار سیاسی به سمت مدلهای دولت پروسی.
To be transformed or influenced in a way that resembles the principles or characteristics of Prussia.
- VERB
example
معنی(example):
سرزمینها پس از جنگ پرسیادی شدند.
مثال:
The territories were prussianized after the war.
معنی(example):
ایدههای او برای تطبیق با رژیم جدید پرسیادی شد.
مثال:
His ideas were prussianized to fit the new regime.
معنی فارسی کلمه prussianized
:
پرسیادی شدن، فرایند تغییر فرهنگ یا ساختار سیاسی به سمت مدلهای دولت پروسی.