معنی فارسی pulsimeter

B1

دستگاهی که برای اندازه‌گیری تپش قلب یا نبض طراحی شده است.

An instrument used to measure the pulse rate.

example
معنی(example):

پرستار از یک پالس‌سنج برای اندازه‌گیری نبض بیمار استفاده کرد.

مثال:

The nurse used a pulsimeter to measure the patient's pulse.

معنی(example):

این پالس‌سنج می‌تواند به‌دقت ضربان قلب را در حین ورزش ردیابی کند.

مثال:

This pulsimeter can accurately track heart rate during exercise.

معنی فارسی کلمه pulsimeter

: معنی pulsimeter به فارسی

دستگاهی که برای اندازه‌گیری تپش قلب یا نبض طراحی شده است.