معنی فارسی put someone on the spot
B2در وضعیت دشواری قرار دادن کسی، به ویژه تحت فشار قرار دادن برای پاسخ دادن در موقعیتهای اجتماعی یا رسمی.
To put someone in a difficult situation where they must answer a question or perform.
- IDIOM
example
معنی(example):
معلم با پرسیدن سوالی که نمیدانستم، من را در موقعیت دشواری قرار داد.
مثال:
The teacher put me on the spot by asking a question I didn't know.
معنی(example):
او در مصاحبه وقتی درباره نقاط ضعفش سؤال شد، در موقعیت دشواری قرار گرفت.
مثال:
She was put on the spot during the interview when asked about her weaknesses.
معنی فارسی کلمه put someone on the spot
:
در وضعیت دشواری قرار دادن کسی، به ویژه تحت فشار قرار دادن برای پاسخ دادن در موقعیتهای اجتماعی یا رسمی.