معنی فارسی quadrangled
B1دارای چهار زاویه، میتواند به هر شکل هندسی چهار ضلعی اشاره داشته باشد.
Having four angles; pertaining to or resembling a quadrangle.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
دانشآموزان در کلاس هندسه درباره اشکال چهارضلعی یاد گرفتند.
مثال:
The students learned about quadrangled shapes in geometry class.
معنی(example):
زمین مزروعی به شکل چهار ضلعی طراحی شد تا یک حیاط پشت ایجاد کند.
مثال:
The plot of land was quadrangled to create a backyard.
معنی فارسی کلمه quadrangled
:
دارای چهار زاویه، میتواند به هر شکل هندسی چهار ضلعی اشاره داشته باشد.