معنی فارسی quadrigeminous

B2

خصوصیات ارتباطی با ساختار چهارگمی که در پردازش محرک‌ها نقش دارد.

Describing traits associated with the quadrigeminal structure, especially in the context of responses to stimuli.

example
معنی(example):

بازتاب‌های چهارگمینوس به حیوانات کمک می‌کند تا سریعاً به محرک‌ها پاسخ دهند.

مثال:

The quadrigeminous reflexes help animals respond quickly to stimuli.

معنی(example):

در جانورشناسی، گونه‌های مختلف ویژگی‌های چهارگمینوس را برای بقا بهتر نشان می‌دهند.

مثال:

In zoology, various species exhibit quadrigeminous traits for better survival.

معنی فارسی کلمه quadrigeminous

: معنی quadrigeminous به فارسی

خصوصیات ارتباطی با ساختار چهارگمی که در پردازش محرک‌ها نقش دارد.