معنی فارسی quadrimembral
B1صفتی برای توصیف چیزی با چهار عضو یا قسمت.
Descriptive of something having four limbs or parts.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این موجود به علت داشتن چهار اندام به عنوان چهارشکلی طبقهبندی شد.
مثال:
The organism was classified as quadrimembral due to its four limbs.
معنی(example):
مدل یک ساختار چهارپاره را نشان میدهد.
مثال:
The model depicted a quadrimembral structure.
معنی فارسی کلمه quadrimembral
:
صفتی برای توصیف چیزی با چهار عضو یا قسمت.