معنی فارسی quadripartitely

B1

به صورت چهار قسمت تقسیم شده.

Divided into four parts or sections.

example
معنی(example):

این پروژه به صورت چهار بخشی به چهار بخش مجزا تقسیم شد.

مثال:

The project was divided quadripartitely into four distinct sections.

معنی(example):

اطلاعاتی که به صورت چهار بخشی سازماندهی شده‌اند می‌توانند تجزیه و تحلیل را آسان‌تر کنند.

مثال:

Quadripartitely organized information can make analysis easier.

معنی فارسی کلمه quadripartitely

: معنی quadripartitely به فارسی

به صورت چهار قسمت تقسیم شده.