معنی فارسی quaintance
B1آشنای ناآشنا، شخصی که با او آشنایی جزئی دارید.
A person with whom one is slightly acquainted.
- NOUN
example
معنی(example):
من او را به عنوان یک آشنای ناآشنا در مهمانی دیشب ملاقات کردم.
مثال:
I met her as a quaintance at the party last night.
معنی(example):
با وجود اینکه یک آشنای ناآشنا بود، او بسیار کمک کرد.
مثال:
Despite being a quaintance, he was very helpful.
معنی فارسی کلمه quaintance
:
آشنای ناآشنا، شخصی که با او آشنایی جزئی دارید.