معنی فارسی qualminess

B1

کیفیت یا حالت عدم اطمینان یا نگرانی، به ویژه در موقعیت‌های دشوار.

The state of being uncertain or uneasy about something.

example
معنی(example):

کیفیت نامطلوب وضعیت همه را عصبی کرد.

مثال:

The qualminess of the situation made everyone nervous.

معنی(example):

کیفیت نامطلوب او در دست‌های لرزانش مشهود بود.

مثال:

Her qualminess was evident in her shaky hands.

معنی فارسی کلمه qualminess

: معنی qualminess به فارسی

کیفیت یا حالت عدم اطمینان یا نگرانی، به ویژه در موقعیت‌های دشوار.