معنی فارسی quarrellingly
B1به روشی که نشاندهنده مشاجره یا بحث مداوم باشد.
In a manner characterized by an argument or dispute.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز مجادلهآمیزی با او صحبت کرد و او را از ناراحتیاش مطلع کرد.
مثال:
She spoke to him quarrellingly, making it clear she was upset.
معنی(example):
دو دوست تمام بعدازظهر در حال بحث و جدل درباره موضوع بودند.
مثال:
The two friends were quarrellingly debating the topic all afternoon.
معنی فارسی کلمه quarrellingly
:
به روشی که نشاندهنده مشاجره یا بحث مداوم باشد.