معنی فارسی questful
B1دارای یک روح جستجوگر، به معنای خواستن و تلاش برای کشف یا یادگیری.
Characterized by a nature that seeks out adventures or new experiences.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او روحیهای جستجوگر داشت و همیشه در جستجوی تجربیات جدید بود.
مثال:
She had a questful spirit, always seeking new experiences.
معنی(example):
طبیعت جستجوگر او را به کشف بسیاری از گنجینههای پنهان هدایت کرد.
مثال:
His questful nature led him to discover many hidden treasures.
معنی فارسی کلمه questful
:
دارای یک روح جستجوگر، به معنای خواستن و تلاش برای کشف یا یادگیری.