معنی فارسی questingly

B1

به حالت جستجوگر یا کنجکاو، به‌ویژه در جستجوی اطلاعات یا حقیقت.

In a searching or inquiring manner, especially when seeking information or truth.

example
معنی(example):

او با نگاه جستجوگرانه به دوردست‌های خرابه‌های باستانی نگاه کرد.

مثال:

He looked questingly around the ancient ruins.

معنی(example):

او با اشتیاق جستجوگرانه سؤال کرد، در انتظار پاسخ‌هایی درباره گذشته‌اش.

مثال:

She asked questingly, eager for answers about her past.

معنی فارسی کلمه questingly

: معنی questingly به فارسی

به حالت جستجوگر یا کنجکاو، به‌ویژه در جستجوی اطلاعات یا حقیقت.