معنی فارسی rammage
B1کاوش یا جستجو به طور نامنظم و به هم ریخته در چیزی.
To search through something in a disorganized or messy way.
- VERB
example
معنی(example):
او سعی کرد تا در کشوها به دنبال کلیدهایش جستجو کند.
مثال:
She tried to rammage through the drawers for her keys.
معنی(example):
کودکان شروع کردند تا خانه را برای پیدا کردن گنجینههای پنهان جستجو کنند.
مثال:
The kids began to rammage the house looking for hidden treasures.
معنی فارسی کلمه rammage
:
کاوش یا جستجو به طور نامنظم و به هم ریخته در چیزی.