معنی فارسی rattle off
B1به طور سریع و بدون توقف گفتن یا لیست کردن اطلاعات.
To recite something quickly and easily.
- verb
verb
معنی(verb):
To list or recite quickly.
مثال:
When I suggested it, he promptly rattled off a dozen reasons that it wouldn't work.
معنی(verb):
To rail at; to scold.
example
معنی(example):
او می‌تواند نام تمام پایتخت‌های اروپا را به راحتی بگوید.
مثال:
He can rattle off the names of all the capitals in Europe.
معنی(example):
او برنامه‌اش را برای هفته به سرعت بیان کرد.
مثال:
She rattled off her schedule for the week quickly.
معنی فارسی کلمه rattle off
:
به طور سریع و بدون توقف گفتن یا لیست کردن اطلاعات.
