معنی فارسی rattle one's dags
B2به معنای عجله کردن یا تلاش برای انجام کارها به سرعت.
To hurry up or get moving.
- IDIOM
example
معنی(example):
اگر میخواهی به موقع تمام کنی، باید به خودت فشار بیاوری.
مثال:
You need to rattle your dags if you want to finish on time.
معنی(example):
او باید حرکت کند تا اتوبوس را بگیرد.
مثال:
He needs to rattle his dags to catch the bus.
معنی فارسی کلمه rattle one's dags
:به معنای عجله کردن یا تلاش برای انجام کارها به سرعت.