معنی فارسی rattlingly
B1به طرز ناپایدار و با صدای رتلزده، معمولاً به حرکت یا صدا اشاره دارد.
In a manner that produces a rattling sound; often describes movement or laughter that is loud and unsteady.
- ADVERB
example
معنی(example):
قطار به طور رتلزدهای در امتداد ریلها حرکت کرد.
مثال:
The train moved rattlingly down the tracks.
معنی(example):
او به طور رتلزدهای به شوخی خندید.
مثال:
She laughed rattlingly at the joke.
معنی فارسی کلمه rattlingly
:
به طرز ناپایدار و با صدای رتلزده، معمولاً به حرکت یا صدا اشاره دارد.