معنی فارسی rattly
B1به حالتی اطلاق میشود که صدای ناخواسته یا غیرملایم تولید میکند، معمولاً به اشیاء کهنه یا خراب.
Producing a rattling sound; often associated with something old or worn out.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ماشین قدیمی دارای موتوری رتلزده بود.
مثال:
The old car had a rattly engine.
معنی(example):
او از کلید رتلزدهای برای باز کردن در استفاده کرد.
مثال:
She used a rattly key to unlock the door.
معنی فارسی کلمه rattly
:
به حالتی اطلاق میشود که صدای ناخواسته یا غیرملایم تولید میکند، معمولاً به اشیاء کهنه یا خراب.