معنی فارسی re-lived

B1

دوباره زندگی کردن، تجربه یا احساسی را که قبلاً داشته‌اید، از سر گذراندن.

To have experienced something again as if it were happening in the present.

example
معنی(example):

او تجربیاتش را از طریق دفتر یادداشتش دوباره زندگی کرد.

مثال:

She re-lived her experiences through her diary.

معنی(example):

او هر بار که داستان را تعریف می‌کرد، ماجراجویی را دوباره زندگی می‌کرد.

مثال:

He re-lived the adventure every time he told the story.

معنی فارسی کلمه re-lived

: معنی re-lived به فارسی

دوباره زندگی کردن، تجربه یا احساسی را که قبلاً داشته‌اید، از سر گذراندن.