معنی فارسی realienated
B1حالت یا شرایطی که فردی احساس بیارتباطی کند.
Describing someone who has been caused to feel isolated or estranged.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بعد از آن حادثه، او از همکارانش جدا شده احساس کرد.
مثال:
She felt realienated from her colleagues after the incident.
معنی(example):
به دلیل انتخابهایش، او از خانوادهاش جدا شده است.
مثال:
He has been realienated by his family due to his choices.
معنی فارسی کلمه realienated
:
حالت یا شرایطی که فردی احساس بیارتباطی کند.