معنی فارسی realienating
B1عمل یا فرایندی که باعث جدایی یا بیارتباطی میشود.
Describing an action that causes someone to feel isolated.
- VERB
example
معنی(example):
این تجربه جداکننده او را تنها احساس کرد.
مثال:
The realienating experience left her feeling alone.
معنی(example):
رفتارهای جداییآور میتواند به روابط آسیب برساند.
مثال:
Realienating behavior can harm relationships.
معنی فارسی کلمه realienating
:
عمل یا فرایندی که باعث جدایی یا بیارتباطی میشود.